آیــــــه

بماند براےِ بعد ها ...

آیــــــه

بماند براےِ بعد ها ...

۲ مطلب در مرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

امروز برای دومین بار جواب تستِ پی سی آرَم مثبت شد و من بعد از ۳۷ روز کشیک فشرده به خانه برگشتم. توی مسیر سرم را تکیه دادم به صندلیِ ماشین و برای چند لحظه حالم را فراموش کردم و گوش سپردم به نوای محمد حسین پویانفر که ” به تو از دور سلام میخواند“ و نفس عمیقی کشیدم و ریه هایم را پر کردم از عطرِ نامِ حسین ... ریه هایی که آزمایشات نشان میدهد با ویروسِ عالم گیرِ این روزها درگیر شده است. سه روزِ گذشته توی تب سوختم انگار که توی کوره ی آتش نشسته باشم و ضعف چنان غلبه کرده که نمازهایم را نشسته میخوانم. دستِ راستم به خاطر آنژیوکت های مکرری که زده اند کبود شده و طپش قلبی که رهایم نمیکند. وقتی به خانه رسیدم و در اتاقم را باز کردم به هیچ چیز نگاه نکردم خسته بودم ... کوله و کیف و بطری آب معدنی را گذاشتم گوشه ی اتاق و لباسهایم را سبک کردم و روی تخت ولو شدم و همین یک ساعت پیش که از خواب بیدار شدم فهمیدم پنج ساعت و نیم است که خوابیده ام! اگر چه من از در ورودی دوم ساختمان رفت و آمد میکنم و توی اتاقم قرنطینه هستم و عملا با هیچ کس در ارتباط نیستم اما نگرانِ خانواده ام. ”ف“ و ”عین“ زیر بار نرفتند که این دو هفته خانه را ترک کنند و اصرار های من بی فایده بود. چه قدر دلم دلخوشی میخواهد ... قلبی که آرام بزند ... لبی که خنده اش بند نیاید و چشمی که جز شور و شوق در آن نباشد ... 

 

پ.ن : حسین جان دلمان برای بودن توی هیئت اَت و یک دلِ سیر گریه کردن و سبک شدن تنگ شده. دل خوشیم به نگاهِ مهربانتان که تمام میشود این روز های پر التهاب ... 

 

 

یک ماه از حضورم در اورژانسِ کووید میگذرد و هر روز فکر میکنم فردا اوضاع بهتر میشود و بیمارانِ بیشتری ترخیص و بیمارانِ کمتری پذیرش میشوند. اما روز به روز اوضاع بدتر میشود تا جایی که این روزها مردم ساعت ها توی نوبت می مانند که شاید یک تخت خالی شود تا بیمارشان را بستری کنند. اما من همچنان امیدوارم. امیدوارم که تمام میشود این روزهای پر اضطراب این روزهای بغض آلود. تمام میشوند سیاهی ها. میرسد روزهایی که به جای دیدنِ ”چشم خند“ دوباره لبخندِ یکدیگر را ببینیم. ایمان دارم که  این روزها پایدار نخواهند ماند. گاهی از یاد میبرم که بیمارانم کووید مثبت هستند و فاصله ام با آنها کمتر از یک وجب میشود. گاهی کمی دلهره دارم اما هر بار به این کلامِِ امیرالمؤمنین(ع) میرسم که: ” جهاد مرگ آدمی را جلو نمی اندازد“ دلم آرام میشود وَ مگر علی (ع) چه کرد وقتی درِ خیبر را از جا کند؟ علی با خدا یکی شد در خدا حل شد و این رازِ غلبه بر سختی هاست ... با خدا یکی شدن و در خدا حل شدن ... 

 

 

پ.ن : هر روز خبرِ مثبت شدنِ تستِ پی سی آرِ یکی از همکاران را میشنویم بعضا برای بارِ دوم و حتی سوم. کادرِ درمان این روزها بیشتر از کار و کووید از مردمی خسته است که خودخواهند و اوضاع رو به سخره گرفته اند بی آنکه فکر کنند توی خانه مادر و پدری در انتظار ماست یا فرزندِ خردسالی و یا همسری.