آیــــــه

بماند براےِ بعد ها ...

آیــــــه

بماند براےِ بعد ها ...

امروز برای دومین بار جواب تستِ پی سی آرَم مثبت شد و من بعد از ۳۷ روز کشیک فشرده به خانه برگشتم. توی مسیر سرم را تکیه دادم به صندلیِ ماشین و برای چند لحظه حالم را فراموش کردم و گوش سپردم به نوای محمد حسین پویانفر که ” به تو از دور سلام میخواند“ و نفس عمیقی کشیدم و ریه هایم را پر کردم از عطرِ نامِ حسین ... ریه هایی که آزمایشات نشان میدهد با ویروسِ عالم گیرِ این روزها درگیر شده است. سه روزِ گذشته توی تب سوختم انگار که توی کوره ی آتش نشسته باشم و ضعف چنان غلبه کرده که نمازهایم را نشسته میخوانم. دستِ راستم به خاطر آنژیوکت های مکرری که زده اند کبود شده و طپش قلبی که رهایم نمیکند. وقتی به خانه رسیدم و در اتاقم را باز کردم به هیچ چیز نگاه نکردم خسته بودم ... کوله و کیف و بطری آب معدنی را گذاشتم گوشه ی اتاق و لباسهایم را سبک کردم و روی تخت ولو شدم و همین یک ساعت پیش که از خواب بیدار شدم فهمیدم پنج ساعت و نیم است که خوابیده ام! اگر چه من از در ورودی دوم ساختمان رفت و آمد میکنم و توی اتاقم قرنطینه هستم و عملا با هیچ کس در ارتباط نیستم اما نگرانِ خانواده ام. ”ف“ و ”عین“ زیر بار نرفتند که این دو هفته خانه را ترک کنند و اصرار های من بی فایده بود. چه قدر دلم دلخوشی میخواهد ... قلبی که آرام بزند ... لبی که خنده اش بند نیاید و چشمی که جز شور و شوق در آن نباشد ... 

 

پ.ن : حسین جان دلمان برای بودن توی هیئت اَت و یک دلِ سیر گریه کردن و سبک شدن تنگ شده. دل خوشیم به نگاهِ مهربانتان که تمام میشود این روز های پر التهاب ... 

 

 

  • ** آیه **

نظرات  (۱)

  • سیمیا ‌‌‌‌‌
  • غمگین شدم آیه

    دعا می‌کنم زودتر خبر سلامت کاملت رو بدی

    پاسخ:
    ممنون عزیزم 
    ممنون که دعام میکنی ... 

    از خودت مراقبت کن🌸


    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">