یک ماه از حضورم در اورژانسِ کووید میگذرد و هر روز فکر میکنم فردا اوضاع بهتر میشود و بیمارانِ بیشتری ترخیص و بیمارانِ کمتری پذیرش میشوند. اما روز به روز اوضاع بدتر میشود تا جایی که این روزها مردم ساعت ها توی نوبت می مانند که شاید یک تخت خالی شود تا بیمارشان را بستری کنند. اما من همچنان امیدوارم. امیدوارم که تمام میشود این روزهای پر اضطراب این روزهای بغض آلود. تمام میشوند سیاهی ها. میرسد روزهایی که به جای دیدنِ ”چشم خند“ دوباره لبخندِ یکدیگر را ببینیم. ایمان دارم که این روزها پایدار نخواهند ماند. گاهی از یاد میبرم که بیمارانم کووید مثبت هستند و فاصله ام با آنها کمتر از یک وجب میشود. گاهی کمی دلهره دارم اما هر بار به این کلامِِ امیرالمؤمنین(ع) میرسم که: ” جهاد مرگ آدمی را جلو نمی اندازد“ دلم آرام میشود وَ مگر علی (ع) چه کرد وقتی درِ خیبر را از جا کند؟ علی با خدا یکی شد در خدا حل شد و این رازِ غلبه بر سختی هاست ... با خدا یکی شدن و در خدا حل شدن ...
پ.ن : هر روز خبرِ مثبت شدنِ تستِ پی سی آرِ یکی از همکاران را میشنویم بعضا برای بارِ دوم و حتی سوم. کادرِ درمان این روزها بیشتر از کار و کووید از مردمی خسته است که خودخواهند و اوضاع رو به سخره گرفته اند بی آنکه فکر کنند توی خانه مادر و پدری در انتظار ماست یا فرزندِ خردسالی و یا همسری.
واقعا نمیدونم چی بگم
واقعا...
این مردم که روز به روز بیخیالتر میشن انگار :/ فقط میتونم دعا کنم... انشالله یه معجزه بشه و این بیماری خودش گورش رو گم کنه و همه مخصوصا کادر درمان یه نفسی بکشند...